Mini Life :)

Life is a foreign language: all men mispronounce it

Mini Life :)

Life is a foreign language: all men mispronounce it

زندگی

مدتی هست می خوام تغییر کنم ! دیروز اتفاقی افتاد که باعث شد تصمیم بگیرم یهو خودمو تغییر بدم . هیچ وقت علاقه ای نداشتم کسی رو بخاطر کاری که انجام میده  دوست خودم قرار بدم و از اون   به عنوان وسیله استفاده کنم .

ولی همیشه دیگران منو وسیله کردن ، خسته شدم  ،  همه فقط می خوان   با من نیاز خودشون رو رفع کنند و هر وقت هم به من نیازی ندارند آدم هم حسابم نمی کنند .

تصمیم گرفتم  خودمو بصورت کلی تغییر بدم ، همیشه رفیقام از بعضی خلقیات من ناراضی بودند خلقیات بدی ندارم ها ، فقط  با این نوع اعتقادات نمی تونم تو این جامعه زندگی و پیشرفت کنم .

همیشه ناراضی هستند که چرا همرنگ مردم نمی شم و ... ، چرا با بعضی چیزها و اعتقادات زندگی خودمو  محدود می کنم و وقتی  نا امید می شم تو این محیط محدود که برای خودم ساختم ، شکست می خورم .

آدمهای رو می بینم که هر کاری می کنند و اخر هم موفق می شوند

ولی من  با سخت گیری ها ی که می کنم  باعث می شم زندگیم هم محدود بشه و هم نتونم به اون موفقیت دلخواهم برسم.

فرض کنید تو یک مقیاس کوچیک  اشتباه کنی عواقبش بدتر از اونی که تو مقیاس بزرگ اشتباه کنی ! نمی گم اعتقاداتم اشتباه بودن ولی  مناسب این جامعه نیستند ، زمانی که شخص خودش راضیه   بهش دروغ بگم چرا من خودمو عذاب بدم !

واسه خودم حکومت نظامی راه انداختم و خیلی چیزها که می تونم  با اونها  زندگیمو شاد کنم و به موفقیتهای بهتری نسبت به قبل  برسم.

در یک جمله میخوام تغییر کنم و یک شخصیت جدید برای خودم بسازم.


# این دفعه می خوام یهو تغییر کنم و مثل یک سال پیش ، طی زمان خاص  نمی خوام تغییر کنم خسته شدم.