مدتی هست می خوام تغییر کنم ! دیروز اتفاقی افتاد که باعث شد تصمیم بگیرم یهو خودمو تغییر بدم . هیچ وقت علاقه ای نداشتم کسی رو بخاطر کاری که انجام میده دوست خودم قرار بدم و از اون به عنوان وسیله استفاده کنم .
ولی همیشه دیگران منو وسیله کردن ، خسته شدم ، همه فقط می خوان با من نیاز خودشون رو رفع کنند و هر وقت هم به من نیازی ندارند آدم هم حسابم نمی کنند .
تصمیم گرفتم خودمو بصورت کلی تغییر بدم ، همیشه رفیقام از بعضی خلقیات من ناراضی بودند خلقیات بدی ندارم ها ، فقط با این نوع اعتقادات نمی تونم تو این جامعه زندگی و پیشرفت کنم .
همیشه ناراضی هستند که چرا همرنگ مردم نمی شم و ... ، چرا با بعضی چیزها و اعتقادات زندگی خودمو محدود می کنم و وقتی نا امید می شم تو این محیط محدود که برای خودم ساختم ، شکست می خورم .
آدمهای رو می بینم که هر کاری می کنند و اخر هم موفق می شوند
ولی من با سخت گیری ها ی که می کنم باعث می شم زندگیم هم محدود بشه و هم نتونم به اون موفقیت دلخواهم برسم.
فرض کنید تو یک مقیاس کوچیک اشتباه کنی عواقبش بدتر از اونی که تو مقیاس بزرگ اشتباه کنی ! نمی گم اعتقاداتم اشتباه بودن ولی مناسب این جامعه نیستند ، زمانی که شخص خودش راضیه بهش دروغ بگم چرا من خودمو عذاب بدم !
واسه خودم حکومت نظامی راه انداختم و خیلی چیزها که می تونم با اونها زندگیمو شاد کنم و به موفقیتهای بهتری نسبت به قبل برسم.
در یک جمله میخوام تغییر کنم و یک شخصیت جدید برای خودم بسازم.
# این دفعه می خوام یهو تغییر کنم و مثل یک سال پیش ، طی زمان خاص نمی خوام تغییر کنم خسته شدم.